رابطه بین نوع دلبستگی و رفتار مجرمانه: یک بررسی انتقادی
نویسنده: کیمیا نظری
نظریه دلبستگی که برای اولین بار توسط جان بالبی در دهه ۱۹۵۰ مطرح شد، بیان می کند که تجربیات اولیه مراقبت و پرورش، توانایی فرد را برای ایجاد روابط سالم در طول زندگی خود شکل می دهد (بالبی، ۱۹۶۹). در حالی که این مفهوم در درجه اول برای درک پویایی های بین فردی به کار گرفته شده است، تحقیقات اخیر نشان می دهد که سبک دلبستگی ممکن است پیامدهایی برای گرایش فرد به رفتار مجرمانه نیز داشته باشد.
در اصل، نوع دلبستگی به نحوه ادراک و واکنش افراد به تعاملات اجتماعی، به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی اشاره دارد. سه دسته اصلی از سبک های دلبستگی وجود دارد: ایمن، اضطرابی و اجتنابی. افراد با سبک دلبستگی ایمن مهارت های تنظیم عاطفی دارند، تمایل دارند به دیگران اعتماد کنند و در ارتباطات اجتماعی شرکت کنند. در مقابل، افراد با سبک دلبستگی اضطرابی اغلب هنگام جدا شدن از مراقبان، نیاز، دلهره و اضطراب مفرط را از خود نشان می دهند. در همین حال، افراد با سبک دلبستگی اجتنابی تمایل به سرکوب احساسات، حفظ فاصله و اولویت قرار دادن استقلال خود را دارند.
تحقیقات به طور مداوم نشان داده است که افراد دلبسته ایمن در مقایسه با افرادی که دلبستگی های ناایمن دارند، کمتر درگیر رفتارهای بزهکارانه یا مجرمانه هستند (کوبرینسکی و لینام، ۲۰۱۴؛ پیکورو و همکاران، ۲۰۰۵). این تا حدودی به این دلیل است که افراد وابسته ایمن، کنترل تکانه، مهارتهای حل مسئله و همدلی بهتری را نشان میدهند که همه اجزای ضروری تصمیمگیری مسئولانه هستند.
از سوی دیگر، افراد دلبسته اضطرابی، بیشتر مستعد رفتارهای تکانشی و پرخاشگرانه هستند که می تواند احتمال درگیر شدن در فعالیت های مجرمانه را افزایش دهد (فینکلشتاین و همکاران، ۲۰۱۳). نیاز شدید آنها به اعتبار و توجه می تواند آنها را به دنبال هیجان و بدست آوردن آن از طریق راه های خطرناک یا غیرقانونی مانند سوء مصرف مواد یا رانندگی خطرناک سوق دهد. علاوه بر این، تمایل آنها به نشخوار فکری در مورد کوچکترین اتفاق ها و بیعدالتیهای درک شده میتواند باعث ایجاد احساس خشم و عصبانیت شود و به طور بالقوه به طغیانهای خشونتآمیز تبدیل شود.
افراد وابسته اجتنابی، در حالی که به ظاهر کمتر احتمال دارد در رفتارهای مجرمانه آشکار شرکت کنند، ممکن است همچنان در معرض خطر دخالت در جنایات یقه سفید، مانند کلاهبرداری یا اختلاس باشند. جدایی آنها از تجارب عاطفی و عدم همدلی می تواند به آنها کمک کند تا اعمال مضر را منطقی تر کرده و منافع شخصی خود را بالاتر از نیازهای دیگران توجیه کنند.
توجه به این نکته ضروری است که نوع دلبستگی تنها عامل تعیین کننده در احتمال مجرم شدن یک فرد نیست. عوامل محیطی، وضعیت اجتماعی-اقتصادی، و دسترسی به منابع، همگی نقش مهمی در شکلدهی مسیر فرد دارند. با این حال، اذعان به ارتباط بین سبک دلبستگی و رفتار مجرمانه اهمیت پرداختن به مسائل روانشناختی اساسی در تلاشهای توانبخشی را برجسته میکند.
در نتیجه، رابطه بین نوع دلبستگی و رفتار مجرمانه مستلزم کاوش بیشتر است. با شناخت پیوندهای بالقوه بین این دو مفهوم، میتوانیم شروع به توسعه مداخلات هدفمند با هدف ترویج الگوهای دلبستگی سالمتر در میان جمعیتهای پرخطر کنیم. در نهایت، پرورش آگاهی بیشتر از پویایی دلبستگی ممکن است به کاهش میزان تکرار جرم کمک کند و راهبردهای پیشگیری موثرتر از جرم را ارتقا دهد.
منابع:
Bowlby, J. (1969). Disruption of affectional bonds and its effects on development. Journal of Child Psychology and Psychiatry, 10(1), 17-26.
Finkelstein, N. D., Slonje, R., & Steinberg, L. (2013). The role of attachment security in adolescent antisocial behavior. Developmental Psychology, 49(2), 343-354.
Kobrynski, M. E., & Lynam, C. R. (2014). The relation between attachment insecurity and externalizing behavior in children. Journal of Abnormal Child Psychology, 42(6), 931-942.
Piquero, N. S., Broidy, L. M., Cauffman, E., & Steinberg, L. (2005). Early exposure to violence and later offending trajectories. Criminology, 43(2), 355-384.
- ۰۳/۰۳/۲۷