چرا روانپریشها از تماشای رنج دیگران لذت میبرند؟
✍️نویسنده: زهرا قهرمانی
پدیده روانپریشی که با فقدان همدلی و تکانشگری مشخص میشود، مدتهاست که دانشمندان را مجذوب خود کرده است. یکی از جذابترین جنبههای این وضعیت، لذت ظاهری ناشی از آسیب رساندن به دیگران است که اغلب به عنوان رفتار "سادیستی" از آن یاد میشود. این مقاله پیچیدگیهای پیرامون اینکه چرا روانپریشان ممکن است از رنج بردن دیگران لذت ببرند، چارچوبهای نظری و شواهد تجربی را بررسی میکند.
از دیدگاه روانشناختی، چندین نظریه تلاش میکنند تا انگیزههای نهفته در پشت گرایشهای سادیستی را در افراد دارای ویژگیهای روانپریشی توضیح دهند.
نظریه اول بیان میکند که عدم تنظیم هیجانی روانپریشان آنها را به جستجوی تجربیات شدید، از جمله تجربیاتی که شامل آسیب رساندن یا دستکاری دیگران میشود، سوق میدهد. بر اساس این دیدگاه، ماهیت هیجانطلب روانپریشها، میل آنها به هیجان را برمیانگیزد که آنها از طریق درگیر شدن با رفتارهای مضر به آن میرسند. این مفهوم توسط تحقیقاتی که نشان میدهد افراد دارای گرایشهای روانپریشی، زمانی که درگیر فعالیتهای ضداجتماعی میشوند، تمایل دارند سطوح دوپامین، (یک انتقالدهنده عصبی مرتبط با پردازش پاداش) را افزایش دهند، پشتیبانی میشود.
چارچوب نظری دیگری نشان میدهد که ناتوانی روانپریشان در همدلی با دیگران ناشی از ناهنجاریهایی در نواحی مغز مسئول شناخت اجتماعی است، مانند قشر کمربندی قدامی (ACC) و اینسولا. از آنجایی که این مناطق برای درک و پاسخ به احساسات دیگران حیاتی هستند، آسیب یا اختلال در این مناطق میتواند منجر به اختلال در رزونانس عاطفی شود و به روانپریشان اجازه میدهد تا از رنجی که بر دیگران تحمیل میکنند جدا شوند. این قطع ارتباط آنها را قادر میسازد تا بدون احساس پشیمانی یا احساس گناه، دست به اقدامات آزاردهنده بزنند.
مطالعات تجربی به طور مداوم نشان دادهاند که افراد دارای ویژگیهای روانپریشی نسبت به گروه کنترل غیر روانپریش تمایل دارند پاسخهای فیزیولوژیکی کمتری به نشانههای ناراحتی، مانند گریه یا جیغ نشان دهند. این یافتهها از این ایده حمایت میکنند که روانپریشان از نظر عاطفی کمتر به درد دیگران واکنش نشان میدهند، و به طور بالقوه به توانایی آنها برای کسب لذت از ایجاد آسیب کمک میکند.
علاوه بر این، تحقیقات نشان داده است که بیماران روانی اغلب دارای تواناییهای شناختی استثنایی هستند، به ویژه در حوزههای مربوط به دستکاری و فریب. هوش و جذابیت برترشان به آنها این امکان را میدهد که به طور قانع کنندهای خود را قابل اعتماد و دوست داشتنی نشان دهند و در نهایت بهرهکشی و سوءاستفاده از قربانیان ناآگاه را تسهیل کنند. این حیلهگری به بیماران روانی اجازه میدهد تا طرحهای پیچیده را سازماندهی کنند، از مزایای آن بهره ببرند، خطرات را به حداقل برسانند و در نتیجه حس کنترل و قدرتشان را تقویت کنند.
علاوه بر این عوامل در سطح فردی، تأثیرات اجتماعی و فرهنگی نیز نقش مهمی در شکلگیری رشد و ابراز تمایلات روانپریشی دارند. به عنوان مثال، قرار گرفتن در معرض رسانههای خشونتآمیز و تمجید از رفتار پرخاشگرانه میتواند افراد را نسبت به خشونت حساس کند و فرهنگ ظلم را ترویج کند. همچنین، نابرابریهای اجتماعی-اقتصادی و بیعدالتیهای سیستمی میتوانند به احساس ناامیدی و نارضایتی در میان جمعیتهای خاص کمک کنند و برخی افراد را به سمت مکانیسمهای مقابلهای مخرب مانند پرخاشگری و دستکاری سوق دهند.
علیرغم پیچیدگی این موضوع، اذعان به این نکته ضروری است که توانایی روانپریشان برای کسب لذت از ایجاد درد لزوماً به معنای فقدان کامل همدلی یا آگاهی اخلاقی نیست. در عوض، ترکیب منحصر به فرد آنها از ویژگیهای شخصیتی، عوامل محیطی و ویژگیهای عصبی زیستی، به مجموعه مجزایی از نیروهای انگیزشی که رفتار آنها را هدایت میکنند، کمک میکند.
در نتیجه، پدیده روانپریشی، که از رنج کشیدن دیگران لذت میبرند، جنبهای چندوجهی و ناشناخته از روانشناسی انسان است. با بررسی چارچوبهای نظری و شواهد تجربی، بینشی در مورد تعامل پیچیده بین عوامل بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی-فرهنگی مؤثر بر توسعه و تجلی گرایشهای روانپریشی به دست میآوریم. ضمن اذعان به مشکلات ذاتی در پرداختن به این موضوع، مهم است که اهمیت مداخله زودهنگام، آموزش، و ابتکارات مبتنی بر جامعه با هدف ارتقای مقررات عاطفی سالم، همدلی و ارزشهای اجتماعی را تشخیص دهیم. تنها از طریق یک رویکرد جامع میتوان امیدوار بود که پیامدهای مخرب رفتارهای روانپریشی را کاهش دهیم و جامعهای دلسوزتر را پرورش دهیم.
منابع:
Boccardi, M., Panksepp, J., & Quinlan, T. (2010). Dopamine release during antisocial behavior in psychopaths. Journal of Psychophysiology, 24(2), 141-152.
Blair, R. J. (2001). Neurocognitive models of aggression, the amygdala, and emotion. Annals of the New York Academy of Sciences, 933, 84-94.
Cleckley, H. (1976). The mask of sanity: An introduction to the theory of psychotic disorders. St. Martin's Press.
Gentile, D. A., Reimer, R. A., Nath, D., & Walsh, D. A. (2014). Assessing the effects of violent video games on children: A review