چرا قاتلان به اعضای خانواده خود کمتر آسیب میرسانند؟
✍️نویسنده: زهرا قهرمانی
پدیده قتل، اقدامی شنیع و ویرانگر است که قرنهاست گریبانگیر جوامع بشری بوده است. علیرغم شیوع آن، جنبه خاصی در این جنایت وجود دارد که مستلزم بررسی است - چرا قاتلان اغلب جان اعضای خانواده خود را نجات میدهند؟ این تحقیق به پویاییهای پیچیده روانشناختی زیربنای چنین رفتاری میپردازد و عوامل مختلفی را بررسی میکند که در تصمیم یک قاتل برای خودداری از آسیب رساندن به نزدیکترین افراد نقش دارند.
یک توضیح ممکن، در مفهوم دلبستگی عاطفی نهفته است. اعضای خانواده، به ویژه بستگان نزدیک مانند همسر، فرزندان یا والدین، موقعیت منحصر به فردی را در دایره اجتماعی فرد اشغال میکنند. آنها معمولاً دوره های طولانی را با هم گذرانده اند، تجربیات، احساسات و خاطرات را به اشتراک گذاشته اند، که پیوندهای قوی و ارتباطات عاطفی عمیق را تقویت میکند. این پیوندها میتوانند آنقدر قوی باشند که بر انگیزه آسیبرسانی غلبه کنند، حتی زمانی که مرتکب عصبانیت، رنجش یا ناامیدی شدیدی نسبت به عزیزانش داشته باشد. در اصل، قاتل ممکن است نسبت به اعضای خانواده خود احساس مسئولیت، وفاداری یا محبت شدیدی داشته باشد.
یکی دیگر از عوامل مهم، مفهوم حفظ خود است. هنگامی که با احتمال کشتن یکی از نزدیکان خود مواجه می شوند، بسیاری از مجرمان ممکن است موج ناگهانی اضطراب، احساس گناه یا پشیمانی را تجربه کنند. این تعارض درونی میتواند منجر به خلاصی موقت از انگیزههای قتل شود و به فرد اجازه میدهد تا در اعمال خود تجدیدنظر کند و راههای جایگزین برای حل تعارضات یا رسیدگی به شکایات را انتخاب کند. علاوه بر این، ترس از گرفتار شدن، مجازات یا طرد شدن توسط جامعه نیز ممکن است به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کند و باعث شود قاتل بالقوه پرخاشگری خود را از اعضای خانواده دور کند و بر اهداف دیگر تمرکز کند.
مفهوم ناهماهنگی اخلاقی ارتباط نزدیکی با این ایده دارد. وقتی فردی مرتکب یک عمل خشونتآمیز میشود، باید تناقض بین اعمال خود و ارزشهای ادعایی خود را آشتی دهد که منجر به احساس ناهماهنگی شناختی میشود. برای کاهش این ناراحتی، مرتکب ممکن است تصمیم بگیرد که به اعضای خانوادهاش آسیب نرساند. با در امان گذاشتن عزیزان خود، قاتل میتواند ظاهری از صداقت را حفظ کند و از سنگینی بار گناه که همراه با نابودی زندگی های بی گناه است، اجتناب کند.
علاوه بر این تبیینهای روانشناختی، تأثیرات جامعهشناختی و فرهنگی را نیز باید در نظر گرفت. نحوه درک و پاسخ ما به خشونت توسط محیط، تربیت و هنجارهای اجتماعی ما شکل میگیرد. به عنوان مثال، برخی از فرهنگ ها تاکید بیشتری بر حفظ هماهنگی خانوادگی و پرهیز از تعارض دارند، در حالی که برخی دیگر ممکن است خشونت را وسیله ای مشروع برای حل و فصل اختلافات بدانند. قاتلی که در یکی از این زمینههای فرهنگی فعالیت میکند ممکن است به دلیل تحریمهای اجتماعی قویتر علیه خشونت درون خانواده، افراد خارجی را به جای اعضای خانواده هدف قرار دهد.
در نهایت، اذعان به نقش سلامت روان و عوامل عصبی در شکل دادن به تمایل افراد به خشونت ضروری است. برخی از اختلالات شخصیتی، شرایط عصبی رشدی، یا تجربیات آسیب زا میتوانند احتمال رفتار پرخاشگرانه را افزایش دهند. با این حال، حتی در میان افراد مستعد خشونت، حضور اعضای خانواده گاهی اوقات میتواند باعث واکنش محافظتی شود، زیرا مغز تلاش میکند تا خطر آسیب به افرادی را که بهعنوان آسیبپذیر یا وابسته شناخته میشوند، کاهش دهد.
در نتیجه، پدیده پرهیز قاتلان از آسیب رساندن به اعضای خانواده خود، چندوجهی است و تحت تأثیر طیفی از عوامل روانی، اجتماعی، فرهنگی و بیولوژیکی است. دلبستگی عاطفی، حفظ خود، ناهماهنگی اخلاقی، تأثیرات جامعه شناختی و فرهنگی، و ملاحظات سلامت روان، همگی به این رفتار متناقض کمک میکنند.
همانطور که ما همچنان با پیچیدگیهای طبیعت انسانی دست و پنجه نرم میکنیم، درک انگیزههای پشت این پدیده به ما کمک میکند تا راهبردهای مؤثرتری برای پیشگیری و پاسخ به جنایات خشونت آمیز ایجاد کنیم. در نهایت، شناخت تأثیر متقابل پیچیده بین نیروهای روانشناختی، جامعهشناختی و بیولوژیکی، ما را قادر میسازد تا به علل ریشهای خشونت بپردازیم و برای ایجاد دنیایی امنتر و دلسوزتر برای همه تلاش کنیم.
- ۰۳/۰۳/۲۶